سفر کردم ...
تا اینکه خودمو پیدا کردم . چیزیکه مارو خعلی حریص میکنه ...
راه زیاد دانستنه ...
ما عاشق میشیم...
چون عشق، حس ناشناخته ای بهمون میده. تا پایان ، هیچ چیز ارزش نداره.
یکبار دیگه اونو دیدم.
یکبار دیگه اتفاقی توی فرودگاه دیدمش وقتیکه داشت هواپیماشو عوض میکرد.
اون منو ندید. با فرد دیگه ای بود . یک بچه همراهش بود.
اون با هیچکس دیگه متفاوت نیست .
چه خدای خوبی...برچسب : نویسنده : fwayofsuccessb بازدید : 100