خعلی از کارامو به خاظر همین بی حوصلگی انجام ندادم. یه چیز فراتر از خعلی
خعلی فکرا بود که به سرانجام نرسید و در همون ذهن از بین رفت .
خعلی از شبا یا روز ها با این بهانه که حال و حوصله ندارم.دراز کشیدم تو تخت خواب
خعلی موقع ها موقع خوندن درس ها ، فکرم مشغول چیزای دیگه میشد
مثلا به خودم میگفتم که دیگه نمیکشم ، هرچی بخونم فایده نداره و میذاشتمش کنار
و به اون فکره ، فکر میکردم
حتما و مطمئنم این حس ها سراغ شماهم اومده.اصن غیر ممکنه نیومده باشه.
یه مثال بزنم که بیشترتون این حس رو لمس کردین. البته خودمم همینطور بودم.
مثلا حس بعد از ، رفتن یا از دست دادن یه دوست خوب
یه فکرایی از این قبیل که زندگی بدون اون سخته یا امکان نداره ، من به اخر خط رسیدم، حالا دیگه نمیتونم زندگی کنم و ....
تا حالا به این دقت کردین که اینا همش یه محدودیت ذهنیه؟؟؟
واضحتر اینکه خودمون ، ذهن خودمون رو محدود میکنیم . خودم مدت کوتاهیه که به این اصل رسیدم و شاید شماها قبل از من به این حقیقت رسیده باشین.
من همین قانون رو تو زندگی خودم امتحان کردم . یه وفتی که حسی اومد سراغم ک بهم گفت الان بذارش کنار یا نمیتونی انجامش بدی
نذاشتم زیاد پیشرفت کنه و همون اول از بین بردشم و به خودم گفتم تو حتما میتونی ، چیزی نیس ک نتونی
و به خودم گفتم ، حالا بت نشون میدم ک من میتونم یا نه. و واقعا از عهده اون کار بر اومدم.
بهتون پیشنهاد میکنم تو کارای زود بازدهتون یعنی کاری ک زود نتیجشو میبینید از این اصل استفاده کنین
و اگه اگه جواب مثبت نگرفتین ، بهم بگین و من قول میدم دیگه چیزی تو این وبلاگ ننویسم حتی یک نقطه
(نظرات این پست هم بدون تایید فعالش میکنم که بدونین زیر حرفم نمیزنم )
فقط ب خودتون باور داشته باشین و بگین ک میتونم ... همین
برچسب : محدودیت, نویسنده : fwayofsuccessb بازدید : 135